در سالهای اخیر، بسیاری از دانشمندان و سیاستگذاران حوزه علم و فناوری به این سوال مهم فکر میکنند: آیا دسترسی به اکتشافات علمی بزرگ و پیشگامانه سختتر از گذشته شده است؟ این دغدغه نهتنها یک بحث تئوریک، بلکه بر تصمیمات کلان بودجهای و آینده نوآوری تاثیر مستقیم دارد. مطالعهای که توسط راسل فانک و همکارانش انجام شده، زنگ خطر را به صدا درآورده و نشان داده است که “دگرگونی علمی”، نسبت به میانه قرن بیستم، روند کاهشی داشته است. همین یافتهها موجی از واکنشهای گسترده در رسانهها و جامعه علمی بهراه انداخت و بحثی جدی را درباره دلایل و راهحلهای این پدیده رقم زد.
دگرگونی علمی چیست و چرا اهمیت دارد؟
دگرگونی علمی مفهومی است که به سنجش قدرت یک پژوهش یا اختراع در تغییر مسیر یا ساختار یک حوزه علمی میپردازد. به زبان ساده، اگر یک مقاله یا پتنت چنان تاثیرگذار باشد که پژوهشهای بعدی دیگر به مقالات پیشین آن حوزه رجوع نکنند و آنها را تا حد زیادی منسوخ بدانند، آن اثر را «اختلالگر» یا «دگرگونکننده» مینامیم. اهمیت دگرگونی علمی در این است که اینگونه پژوهشها اغلب منجر به جهشهای واقعی در علم، فناوری و اقتصاد میشوند؛ کشفیاتی مانند کشف ساختار DNA، اختراع تراشههای سیلیکونی یا ابداع فناوری اینترنت. کاهش دگرگونی علمی میتواند نشانه کند شدن روند نوآوری و رکود در پیشرفتهای بنیادی باشد.
شاخص CD و چالشهای اندازهگیری دگرگونی علمی
برای اندازهگیری میزان اختلال، فانک و همکارانش از شاخصی به نام Consolidation–Disruption (CD) استفاده کردهاند. این شاخص بر اساس الگوی استناد مقالات و پتنتها طراحی شده است. هرچه مقالهای پس از انتشار بیشتر توسط پژوهشهای جدید ارجاع شود، بدون آنکه این پژوهشهای جدید به منابع اولیه آن مقاله هم ارجاع دهند، نمره دگرگونی بالاتری میگیرد. بهعبارتی، یک مقاله دگرگونکننده باعث میشود منابع قبلی به حاشیه بروند و جایش را به دانش جدید بدهند. اما این روش نقدهایی نیز دارد. برخی پژوهشگران معتقدند تغییر فرهنگ ارجاعدهی در طول زمان، یا نقص دادهها در مقالات قدیمی، ممکن است این شاخص را تحت تاثیر قرار دهد. همچنین گاهی پیشرفتهای مهم (مانند AlphaFold) از نظر CD چندان دگرگون کننده به نظر نمیرسند، چون همچنان به پیشینه قوی علمی متکیاند.
آیا معیارهای فعلی واقعا نوآوری را نشان میدهند؟
انتقادهای قابل توجهی به سنجههای فعلی اندازهگیری اختلال وارد شده است. برای مثال، برخی محققان میگویند الگوهای استناد لزوما نشاندهنده تاثیر مفهومی پژوهش نیست. همچنین فرهنگ ارجاعدهی و تعداد منابع مقالات در طول دههها تغییر کرده است. گاهی یک مقاله با ارجاعهای کم به صورت مصنوعی نمره اختلال بالایی کسب میکند، صرفا به این دلیل که شانس کمتری برای استناد به مقالات قبلی وجود دارد. علاوه بر این، برخی یافتههای مهم اولیه بهدلیل همزمان بودن با پژوهشهای در دست انجام، هنوز تاثیر واقعی خود را در سنجههای دگرگونی نشان نمیدهند. بنابراین، جامعه علمی به دنبال روشهای ترکیبی جدیدی مانند بررسی زبان و واژگان نو در عنوان و چکیده مقالات یا تحلیل نظر متخصصان درباره مقالات تحولآفرین است تا تصویر دقیقتری از نوآوری ترسیم کند.
چرا امروزه نوآوری علمی سختتر شده است؟
مطالعات مختلف نشان میدهد دستیابی به نوآوریهای بنیادین در علم امروز دشوارتر از گذشته است. یکی از دلایل مهم، کاهش بازده سرمایهگذاری تحقیق و توسعه (R&D) است. برای مثال، جهت ادامه دادن روند دوبرابر شدن تعداد ترانزیستورها در تراشهها (قانون مور)، امروزه به تعداد بسیار بیشتری پژوهشگر نیاز داریم تا همان مقدار پیشرفت دهههای گذشته را رقم بزنیم. همچنین نرخ کشف داروهای جدید به ازای هر میلیارد دلار هزینه تحقیقاتی، نسبت به سال ۱۹۵۰ بهطور چشمگیری کاهش یافته است. بسیاری از کارشناسان معتقدند بخش عمدهای از «میوههای پایین درخت» (یعنی ایدههای ابتدایی و پرثمر) در قرن بیستم برداشت شدهاند و اکنون برای هر جهش جدید به تلاش و سرمایهگذاری بسیار بیشتری نیاز است.
نقش ساختارهای آکادمیک و فشارهای شغلی
یکی از موانع مهم نوآوری در عصر حاضر، ساختارهای خشک دانشگاهی و فشارهای شغلی است. امروزه پژوهشگران بهدلیل الزام به ارائه گزارشهای متعدد، رقابت برای اخذ گرنت و وظایف اداری و آموزشی، فرصت بسیار کمتری برای پرداختن به ایدههای خلاقانه و تحقیق عمیق دارند. مطالعات در کشورهای پیشرفته نشان میدهد که استادان دانشگاه کمتر از ۲۰٪ وقت خود را صرف پژوهش واقعی میکنند. علاوه بر این، فشار برای انتشار سریع (پدیدهای موسوم به “salami slicing”) باعث شده پژوهشگران نتایج خود را در قالب مقالات متعدد و کوچکتر منتشر کنند، که این امر به کاهش کیفیت و نوآوری واقعی منجر شده است.
نقش تیمهای کوچک و تنوع تیمی در نوآوری
مطالعات نشان میدهند که تیمهای پژوهشی کوچک و متنوع بیش از تیمهای بزرگ و تکجنسیتی، نوآوری دگرگون کننده تولید میکنند. دلیل این امر، توان بالاتر برای تفکر خلاقانه، تصمیمگیری سریع و ریسکپذیری بیشتر است. همچنین تنوع در تخصص و جنسیت اعضای تیم، منجر به برخورد دیدگاههای متفاوت و ایجاد ترکیبهای جدید ایده میشود. حتی کارکردن حضوری در یک محل واحد نسبت به همکاریهای از راه دور، به بهبود دگرگونی علمی کمک کرده است. بنابراین سیاستهای پژوهشی باید با هدف حمایت از تیمهای کوچک، چندرشتهای و متنوع تنظیم شود.
راهکارهای عملی برای تقویت نوآوری علمی
با توجه به چالشهای مطرحشده، چندین راهکار عملی برای افزایش نوآوری و دگرگونی علمی پیشنهاد شده است. یکی از موثرترین راهها، اعطای گرنتهای سریع و انعطافپذیر به پژوهشگران است تا آنها بتوانند بدون معطلی، ایدههای خلاقانه خود را دنبال کنند. همچنین استفاده از مدلهای قرعهکشی برای حمایت مالی از پروژهها (در صورتی که از کیفیت حداقلی برخوردار باشند) میتواند به گسترش تنوع ایدهها کمک کند. ایجاد جوایز و چالشهای فناورانه با هدف دستیابی به نقاط عطف ملموس (مانند رقابت خودروهای خودران) نیز تجربه موفقی بوده است. علاوه بر این، سرمایهگذاری در «Metascience» و تحلیل مداوم اثربخشی سیاستهای پژوهشی، به اصلاح فرآیندها و جلوگیری از رکود علمی کمک میکند.
جمعبندی و آینده نوآوری علمی
در نهایت، هرچند بر سر معیارهای دقیق اختلال و نوآوری علمی اختلاف نظر وجود دارد، اما شواهد متعددی نشان میدهد که پیشرفتهای بنیادین علمی نسبت به گذشته دشوارتر شده است. این موضوع نیازمند بازنگری جدی در سیاستهای پژوهشی، ساختارهای حمایتی و فرهنگ کاری جامعه علمی است. راه نجات نوآوری در آینده، فراهم آوردن محیطی خلاقانه، کاهش فشارهای اداری و تشویق همکاریهای کوچک، چندرشتهای و متنوع است. اگر به این مسیرها توجه کنیم، شانس دستیابی به اکتشافات تحولآفرین و ارتقای جایگاه جهانی علم و فناوری بهطور چشمگیری افزایش خواهد یافت.